نام رمان : حکومت بر مرداب
نویسنده : zhila.h
ژانر : عاشقانه. پلیسی
سطح رمان : معمولی
ویراستاران : @فاطمه صفارزاده
تعداد صفحات کتاب : 137 صفحه پی دی اف
منبع تايپ رمان : انجمن نگاه دانلود
تعداد دانلود : 24,946
حکومت بر مرداب رمانی عاشقانه پلیسی است که نتیجه یک تصمیم در چهار سال قبل را به تصویر می کشد
خلاصه:
چهار سال، همه چیز به چهار سال پیش ختم می شود . چهار سالی که بزرگترین اتفاقات زندگیام
افتاد و باتلاقی ساختم که هر روز بیشتر و بیشتر در آن غرق میشدم و دست و پا میزدم.
باتلاقی که ناخواسته ساخته شد ، با کمک یک نفر به ظاهر کمک و حالا وقت انتقام است.
وقت اثبات کردن آراس، آراس واقعی.
.
قسمتی از رمان :
بغض مغرورانه در گلویم رخنه کرده و صدایم را میخراشد، خستهام. انگار باید فکر شانههای
جدیدی باشم. شانههایم تاب تحمل دردهایم را ندارند. دردهایم مدتهاست سرریز میشوند.
کم آوردهام به اندازهی تمام نداشتنهایم کم آوردهام و عجیب خودم را بیشتر از هر چیز دیگری
کم آوردهام، من تنها سهمم را میخواستم.
بیرخوت تنم را تکانی میدهم. پالتوی بلند و مشکیرنگم، هر از گاهی آزارم میدهد. برای
این جسم تنگ است؛ اما روحم مهمتر است. ابهتم را چند برابر میکند.
همین کافی است. هیچکس به نقاب سرسختانهی پر از غرورم شک نمیکند. از باغ که میگذرم
چندین نفر مقابلم خم و راست میشوند، اهمیتی نمیدهم و مثل همیشه بیتفاوت از کنارشان
رد میشوم. کامم امروز تلختر از همیشه است. این راحتی فارک هم فهمیده، سگ مشکی
باوفایم گوشهای ایستاده و نزدیکم نمیآید. این حیوان زبان بسته بیشتر از این آدمها میفهمد،
وقتی گرفتهام نباید سمتم بیایند. پوزخند همیشگی روی لبهایم پر رنگتر میشوند. یاد
حرف پدرم میافتم که با دیدن پوزخندهایم میگفت :
_ تو همیشه طلبکاری، حتی اگه ملک سلیمونم بهت بدن بازم این پوزخندت رو داری .
ثانیهای سر جایم مکث میکنم و متوقف میشوم. چشمهای دردناکم را مدتی به هم
میفشارم و بعد به راهم ادامه میدهم. عمارت بزرگی است، اما هنوز یک جای کار میلنگد.
حفرهی خالی در قلبم انگار قصد پر شدن ندارد .
روایت زندگی دختری از تبار ایل ترک زبان بزرگ قشقایی که درخانوادهای اصیلزاده به دنیا آمده و باید طبق اصالت خانوادگیاش رفتار کند. سنتهایی که زندگی این دختر را
رمان از تجریش تا راه آهن قصه ی تضاد ها ی دو قشر از جامعه است که هر دو زیر سقف آسمان و در یک شهر زندگی می کنند اما میان آنها فاصله بسیار است.
رمان عطر بارون،بوی سیب حکایت دختری است که پس از یک جدایی در تلاش برای مبارزه با مشکلات هست
این رمان در مورد صندوقچه ای هست که بعد از مادربزرگ به دست نوهاش می افتد و او حالا با اسراری مواجه هست که برایش دردسر درست میکنند
پایان نامه مقدونی توصیف زندگی که بخاطر افکار افراد قدم به مسیر اشتباهی گذاشته میشود
رمان مینو سپنتا انگره رمانی است با ژانر تخیلی در مورد سرزمین ارواح و نجات یکی از شخصیت های رمان از این سرزمین است
چرا لینک دانلود نداره پس؟چرا نمیتونم هیچ رمانی دانلود کنم؟
سلام..مشکل سرور بود که رفع شد
نویسنده ی عزیز خسته نباشید…
رمانتون رو خوندم و باید بگم که موضوع جالب و جدیدی داشت…
با این حال احساس میکنم که هنوز جای پیشرفت زیادی در شما دیده میشه…
از یه بخش هایی واقعا سرسری گذشته بودید و گذر زمان رو خوب نشون نداده بودید…
تشریح زیاد لباس و محیط شاید گاهی اوقات خسته کننده باشه اما از توضیح اتفاقات و کار هایی که شخصیت ها انجام میدن اصلا نباید غافل شد حتی اگه یه مسئله ی جزئی به نظر بیاد…
گاهی وقتا سیر وقایع رو گم میکردم و یهو می دیدم از یه جا رفتن یه جا دیگه بدون هیچ توضیح یا پیش زمینه ای…
به هر حال به عنوان کار اول خوب بود و آرزوی موفقیت و پیشرفت براتون دارم…
رمات خوبی بود
مرسی از نویسنده عزیز
قلمت زیباست ژیلا بانو حتی اگه اولین کارت باشه.آدم رو جذب میکنه.من ک خوشم اومد و به بقیه هم پیشنهادش میدم.موفق باشی
با سلام خدمت همه ی کسانی که الان توی این صفحه هستن و این رمان رو می خوان دانلود کنند.
من ژیلا. ح هستم نویسنده ی این رمان.
اول از همه از کسانی که فکر می کنن بهشون توهین شده یا بالحن بدی بهشون پاسخ داده شده صمیمیانه عذر خواهی می کنم. ببینین عزیزان هر رمان حداقل ی ماه وقت می بره نوشتنش. یکم حق بدین اول ادم یکم دلگیر بشه . و این رمان اولین تجربه ی من بوده، درست می گین نویسنده باید انتقاد پذیر باشه و من اعلام می کنم که اشتباه کردم و از همه این عزیزان عذر خواهی می کنم
من نویسنده ام و می دونین که بازی کلمات چه کار ها که نمی کنه. با لحن خوب هم می شه این چیز ها رو گفت طوری ک ادم ناراحت نشه
باز هم اگه دلگیری هست بخاطر کم تجربگی بوده. و عذر خواهی می کنم. امیدوارم دوست داشته باشین.
خوشحالم که بالاخره پی بردین. با این جواب حتما رمانتونو میخونم
من نظرات رو قبل این که بخوام یه رمان رو بخونم دنبال میکنم. متاسفانه دیدم که نویسنده اصلا انتقاد پذیر نیستن و یه جورایی به هر کسی که نقد منفی کرده پریدن. برا همون رمان رو نمیخونم. نویسنده ای که انتقاد پذیر نباشه برا جبران کاستی ها و ایرادات رمانش تا بتونه تو رمان بعدی جبران کنه به نظر من نویسنده موفقی نخواهد بود.
میتونین به من هم بپرین
خسته نباشید واقعا.من از قلمتون خیلی خوشم اومد ک خیلی آدم رو به خوندن رمان جذب میکنه. من از این رمان خیلی خوشم میاد یکیش به این دلیل که راوی مرد بود. و دیگری ماجرایی که با وجود پیچیدگی ک داشت جمع و جور بود و زیاد کشش نداده بودین.همین منو یاد فیلم های سینمایی ایرانی انداخت^_^ اما با پایان خوش،البته!
و در آخر … قلم خوبتون لایق بهترین رمانها ست♥
موفق باشیــــــــــــن!
ممنونم عزیز دلم. این لطف شما رو می رسونه خوشحالم خوشتون اومده
سلام خسته نباشید با احترامی که به نویسنده دارم متاسفانه روحیه انتقاد پذیریو ندارن واین یه نقطعه ضعفه برای یه نویسنده از نظر من رمان ننویسی خیلی سنگین تری گلممم
با تمام احترامی که برات قائلم یکی رو نشناخته قضاوت نکنی سنگین تریگلم.
همه می دونن که چقدر نقد برای من مهمه و لازم هم نمی بینم به شما توضیح بدم. چیزی که واضحه نیاز به توضیح نداره می تونین از کسایی که رمان فرمول خاص رو می خونن بپرسین.
خسته نباشی گلم.
خوب اول که سلام
شطوریت؟؟
اسمه رمان خیلی باحاله
خسته نباشی♥♥♥♥♥♥♥
ممنونم عزیزم
خوشحالم می کنی اگه خوندی نظرتو هم بزاری امیدوارم دوس داشته باشی : )
لطفا بعد از خوندن دیدگاه بزارین و نویسنده رو بیشتر راهنمایی کنین : )
ممنون ازتون sky
بله درسته
می خواستن غافلگیری غیر قابل تصور باشه برای همین ناگهانی اخرشو عوض کردم . در واقع قرار بود پلیس باشه.
خوشحالم که خوشتون اومده و واقعا برام ارزشمنده .
پایدار و مانا باشید
پایانش خوبه
پایانش خوبه یا بد تموم میشه؟
سلام داستان خیلی جالبی داشت این رمان واقعا خسته نباشیدفقط از نظر من کاش شخصیت قاضی یه دختر دیگه بود نه اون ارنیکا و با ورود یک فرد جدید در جایگاه قاضی و عشق اونجوری اتفاق می افتاد اینطوری داستان جذابتر میشد.
ممنون خسته نباشید.
عزیزم شما انگلستان بودی ؟
لابد اطلاعاتی داشتم ک نوشتم گلم .
سلام نویسنده عزیز
بنده هم انگلستان تشریف نداشتم،اما وقتی در داستان به بیابان وسط انگلستان اشاره کردید،کنجکاو شدم و در موردش تحقیق کردم.
تنها بیابان انگلستان (کلا بریتانیا) منطقه ای به اسم dungeness هست که در نوار ساحلی جنوب شرقی انگلستان قرار دارد. این منطقه مساحت کمی دارد -از داستان اینگونه برداشت میشد که مساحتی به بزرگی دشت کویر دارد و آراسِ ارنیکا به دوش هرچه میرود به انتهای این بیابان لم یزرع نمی رسد- و خالی از سکنه نیست و جمعیت پراکنده ای دارد. متوسط دمای این منطقه در تابستان از ۲۰ درجه سانتیگراد تجاوز نکرده و متوسط بارش خوبی دارد. در هیچکدام از عکس های هوایی این منطقه بنده کاکتوسی (در داستان آراس به کاکتوس اشاره میکند) رویت نکردم و پوشش گیاهی غالب این منطقه بوته های پراکنده گزارش شده که با توجه به موقعیت جغرافیایی و اقلیمی جز این هم انتظار نمی رود.
از جغرافیا که بگذریم، متاسفانه شخصیت لوس و احمق ( شاید خنگ واژه بهتری باشد، اما با کثیفکاری که همان ابتدا در خانه انجام داد، ناگزیر به انتخاب این واژه شدم) ارنیکا و از خود مچکری بی دلیل آراس رغبت مطالعه ادامه داستان را از من گرفت. شخصا داستان هایی با این فضا سازی را نمی پسندم و قصدم توهین به شما و خوانندگانی که این داستان را دلپذیر یافته اند، نیست.
و من الله توفیق 🙂
نظر شماست
نظرتون نسبتا محترمه
خوددانین
مجبور نیستین بخونین
با این همه سخت گیری های نگاه دانلود نظر شما کاملا نا انصافانه و نا عادلانه است
و باز هم نظر شماست
و من ترجیح می دم به نطزاتی اهمیت بدم که دوست داشتن این رمان رو
دفعه ی یعد رمان سفارش بدین براتون بنویسن ک مطابق علاقتون باشه . منم قصد توهین ندارم .یعنی واقعا انقدر…
شما نخودین ادامه اش رو و همون بهتر با این عقایدتون ادامه اش رو نخوندین . اتفاقا ارنیکا شخصیتی کاملا جدی داره که در اخر معلوم می شه. به هر حال مهم نیست . اونی که باید تاییدش کرده و من خوشحالم . روز ,به کام! نسبتا !
هرجا هستین موفق باشین
لحن بیانتون در مقابل انتقادات خیلی تنده
اگر قرار باشه نظرات منفی گذاشته نشه خوب کلا بخش نظرات حذف بشه بهتره
داستان زیبایی بود 🙂
شاید صحیح باشه حرف دوست عزیز” موضوع کلی به داستان شاین و کریس نزدیک بود”؛ اما فقط نزدیک بود!
کاملا مشخصه نویسنده روی تک تک جملاتش صبور و نکته بین بوده
بالاخره داستانها در ژانرهای یکی؛ شباهت هایی بهم دارن.
جذاب و به جا بود.. به امید اثری نو عزیزم
موفق و شاد باشی ژیلا جان♡
شاین و کریسی ک می گین رو تابه حال نشنیدم
کاش اسم رمان رو یادتون بود ک می خوندم و ببرسی می کردم ببینم چقد طبق گفتتون صحت داره .
این رمان کاملا ساخته ی ذهن خودم بوده و هیچ قسمتیش حتی از جایی الگو برداری نشده
و تمام متن ها از جمله شعر و متن های ادبی جز شعر مست و هشیار به نوشته ی خودم بوده .
با تشکر از نظر و وقتی ک گذاشتین دوست عزیز
شاین و کریس تو رمان گناهکار بی گناه بودن کریس هم اسم کاملش کریستاله و شایان
من اطلاعی نداشتم حقیقتا
رمان خوبی بود. اگرچه به شدت شبیه یک رمان دیگه بود که قهرمانانش شاین و کریس بودند. اسم اون رمان یادم نیست. در کل جدید بود. حداقل از مامانی و بابایی خبری نبود. از ست کردن شلوار گلی گلی بنفش با مانتوی نارنجی و رژ لب قرمز هم خبری نبود. مرسی از نویسنده عزیز.
سلام .کسی این رمانو نخونده؟