نام رمان : رمان کوتاه پمپ بنزین
نویسنده : فرشاد رجبی
ژانر : عاشقانه، اجتماعی
سطح رمان : معمولی
ویراستاران : mina_s و .:~LiYaN~:.
تعداد صفحات کتاب : 159 پی دی اف
منبع تايپ رمان : انجمن نگاه دانلود
تعداد دانلود : 14,036
رمانی کوتاه در ژانر اجتماعی و عاشقانه در قشری از جامعه که با فقر دست و پنجه نرم می کنند و فقر باعث جا ماندن از حق های طبیعی شده
خلاصه:
پسری مجرد در یکی از جایگاههای پمپ بنزین بالاشهر، مشغول به کار است. از فقر که مانع ادامهی تحصیلش شده بود. صبحگاهی، دختری به جایگاه به قصد بنزینزدن میآید و با گفتن چند جمله کوتاه و عادی، دل پسرک را میرباید.
حال این پسر ندار و تنها که ناخواسته دل به دختر داده، میتواند دل از دخترک بگیرد یا خیر؟
.
قسمتی از رمان :
نسیم، مانند یک دست نوازشگر میوزید، روح خسته و مشتاق به خوابم را نوازش میکرد. آه! چه اندازه این نوازش
سبک را میستودم و چه اندازه دیدن سپیدهدم، خستگی و شب بیداریام را تسکین میداد. دیدن نورهای تیزی که
لجوجانه از پشت بام کاشانهها سر برون میکشید و سایهای که مدام پایینتر میرفت و دمایی که رو به افزایش بود،
این خلوتی و سکوت؛ هوم…
اینجا ساکت نیست! نسیم میوزد و درختان با یکدیگر برخورد میکنند. چهگونه توصیفش کنم؟! خش خش… چنین
صدایی میدهد!
فضا به قول ناهید خانم، بسیار رمانتیک است. نمیدانم؛ یعنی رویم نمیشود که بپرسم چرا این حد اصرار دارد
گفتههایش، لهجهی غلیظ بریتانیایی را به رخ شنونده بکشد. نمیدانم. تمایل دارد خودش را غربی بشناساند یا
که این واقعا لحن اوست؟ خیلی زیاد هم مهم نیست.
همیشه پس از این که به یاد کاوه یا خانوادهاش بیفتم، مستقیم، بی برو و برگرد و بیاراده، بر حسب نه یک عادت،
بلکه حسادت ذهنم به سمت کاخشان میرود. آن قصر رویایی کابوس من است.
زنگ تلفنم مرا به حال برمیگرداند. نور خورشید موهای تیرهام را کمی بورتر نمایان میکند و سفرهی سایه تاریکش
را آرامآرام از روی سرم تا به پایین کنار میکشد. موبایل را که در جیب سمت راست شلوارم نهاده بودمش، بیرون
میکشم و متبسم به تنها مخاطبی که با من تماس میگیرد، آن هم در این وقت روز پاسخ میدهم:
– سلام.
روایت زندگی دختری از تبار ایل ترک زبان بزرگ قشقایی که درخانوادهای اصیلزاده به دنیا آمده و باید طبق اصالت خانوادگیاش رفتار کند. سنتهایی که زندگی این دختر را
رمان از تجریش تا راه آهن قصه ی تضاد ها ی دو قشر از جامعه است که هر دو زیر سقف آسمان و در یک شهر زندگی می کنند اما میان آنها فاصله بسیار است.
رمان عطر بارون،بوی سیب حکایت دختری است که پس از یک جدایی در تلاش برای مبارزه با مشکلات هست
این رمان در مورد صندوقچه ای هست که بعد از مادربزرگ به دست نوهاش می افتد و او حالا با اسراری مواجه هست که برایش دردسر درست میکنند
پایان نامه مقدونی توصیف زندگی که بخاطر افکار افراد قدم به مسیر اشتباهی گذاشته میشود
رمان مینو سپنتا انگره رمانی است با ژانر تخیلی در مورد سرزمین ارواح و نجات یکی از شخصیت های رمان از این سرزمین است
رمان نثر روون و قشنگی داشت اما به شخصه برای من قابل باور نبود.مخصوصا اون مدلی عاشق شدن البته من پسر نیستم ولی به نظر شخصیم چنین چیزی حس نیست و یه التهاب دورانی مثل حس خواستنه که ماشالله همه مردا به هر زنی ممکنه پیدا کنن ولی عشق نیست
بازم افرین به قلم نویسنده
موضوعش خوب بود اما قلمش خیلی سخت بود بنظرم ولی بازم خسته نباشید بابت رمان خوبتون
سلام
ببخشید میشه رمان “نباشی تو پیشم ” رو بذارین
ممنون از سایت خوب تون
خیلی نثرشو ادبی جلوه داده که من اصلا نتوستم بارمان ارتباط برقرار کنم و از خوندنش خسته شدم
رمان جالبی بود با قلم خیلی خوب یعنی نویسنده خیلی خوب همه چیو بیان میکرو ولی خیلی تو فکر میرفت..
سلام. رمان جالبی بود.ممنون
اول تبریک به نویسنده ی رمان ..دوم اینکه رمان ،رمان قشنگی بود با موضوعی تقریبا جدید وغیر قابل پیش بینی ونثری زیبا ! پیشنهاد میشود بخونیدش 🙂