. [ نگاه دانلود ، مرجع دانلود رمان ] .

تبلیغات بهترین ها

رمان پرفسور

انتشار توسط shadan
۲۵ مرداد ۱۳۹۵

نام رمان : پرفسور

نویسنده : میترا قلی پور

ژانر : عاشقانه - پلیسی

سطح رمان : معمولی

ویراستاران : بدون ویراستاری

تعداد صفحات کتاب : ۳4۱ پی دی اف

منبع تايپ رمان : انجمن نگاه دانلود

تعداد دانلود : 93,635

3.8/5 - (24 امتیاز)
مطالعه/دانلود کتاب
رمان پرفسور
. [ نگاه دانلود ، مرجع دانلود رمان ] .

دانلود کتاب

خلاصه کتاب

این رمان با پیوستن به یک گروه شروع می شود گروهی که معماها زیادی دارد و شاید عشق بهمراه داشته باشد

این رمان با پیوستن به یک گروه شروع می شود گروهی که معماها زیادی دارد و شاید عشق بهمراه داشته باشد

رمان پرفسور

رمان پرفسور

خلاصه:

همه چی از یه اتفاق ساده شروع شد
وارد گروهی شدم که هیچ ربطی بهم نداشت…
موندگار شدم و عاشق شدم…
عاشق همون مردی که اسمش رعشه به جون همه مینداخت
عاشق پروفسور…
رئیس مافیا❣
#پایان_خوش

.

قسمتی از رمان:

گوشی رو روی قفسه ی سینه ی بیمار گذاشتم و به صدای منظم قلبش گوش دادم.
نگاهم همزمان به پرونده ش بود.
…:خانم دکتر،حالش چه طوره؟
-: همه چی خوبه، خدارو شکر وضعیت بحرانی رو پشت سر گذاشته. به زودی به هوش میاد.
… : خدا خیرتون بده. همش رو مدیون شماییم.
لبخندی به نشونه احترام زدم و از اتاق اومدم بیرون.
می خواستم برم طرف پاویون که صدای جیغ و داد متوقفم کرد.

-: چی شده؟
پرستار: وای خانم دکتر بیاین کمک. یه مدرسه آتیش گرفته؛ کلی مصدوم آوردن.
با عجله دوییدم طرف اورژانس،مثل این که روز پر مشغله ای در پیش داشتم!

در رو آروم باز کردم و رفتم تو.
آرین باز مثل همیشه رو مبل خوابیده بود.
آخه مگه تا اتاق چقدر راهه؟
این پسره آدم به شو نیست!
لباسام رو عوض کردم و رفتم تو آشپزخونه، خسته تر از اونی بودم که بخوام یه شام مفصل درست کنم.
یه لبخند خبیثانه زدم و رفتم سراغ تخم مرغ ها.
نیمرو رو با مایتابه گذاشتم رو میز که دستم خورد به لیوان آب و کلش رو پرونده ی آرین خالی شد.
جیغ خفیفی کشیدم و تند پرونده رو برداشتم و دونه دونه کاغذ های داخلش رو رو زمین پهن کردم.
آرین: می کشمت آیدا.
با لب و لوچه آویزون نگاهش کردم.
-: ببخشید داداشی.
آرین: ای دستو پا چلفتی.
-: اصلا به من چه،می خواستی لیوانت رونذاری اون جا.
آرین: طلبکارم شدی؟
-: حالا اینا چی هست؟ مهمه؟
آرین: پرونده جدیدمه.آوردم یه نگاهی بهش بندازم.
-: به به. پس جون میده برا فضولی.
مشغول خوندنش بودم که نگاهم در

3.8/5 - (24 امتیاز)

پرسش و پاسخ، نظر

95 پاسخ به “رمان پرفسور”

  1. Sonia_kiani گفت:

    خیلی قشنگ بوددست نویسنده دود نکنه البته اشکالای ریزی هم داشت

  2. Nikan گفت:

    خیلی مسخره بود آخه چطور می گید قشنگ بود چطور اصلا اومده جز رمانهای پرسپاس، وای خداااااا

  3. پگاه ساداتی گفت:

    کم پیش میاد بعد از دانلود یه رمان دوباره برگردم و نظر بدم انا دلم نمدمد از نویسنده تشکر نکنم. واقعا رمان جذاب و گیرایی بود. اگه کسی رمان های دیگه ای تو این سبک میشناسه معرفی کنه لطفا. خیلی لذت بردم.

  4. رضوان گفت:

    سلام رمان زیبایی بود خسته نباشید میگم به نویسنده محترم
    راستش نظر شخصیمو میخوام برای خواننده های دیگه رمان و نویسنده محترم بنویسم ۱-شخصیت های اصلی داستان خیلی زیاد بودن و آروم آروم معرفی نمیشدن تا حدود صفحه ی ۲۰ حجم انبوهی از شخصیت ها معرفی میشدن که یکم خواننده رو سردرگم میکنه ۲- روایت داستان به نظرمن حداکثر از زبان ۲ نفر قشنگه و بیشتر از ۲ نفر وقتی داستانو روایت میکنند یکم باعث سردرگمی میشه لزومی نداره که ما داستانو از دیدگاه بیشتر شخصیت ها بخونیم ، البته اینو باید اضافه کنم که من یه خواننده عادی هستم واز نویسندگی سررشته ندارم و فقط نظر خودمو میدم نقطه قوت رمان زیاد بود هم قلم روان نویسنده هم داستان جذاب که آدمو وادار میکنه که تا اخر داستانو بی وقفه بخونه قابل پیش بینی نبود خیلی جاهاش به طورمثال اون قسمتی که توی بیابون نتونست آشپزخونه تولید مواد وپیدا کنه ….
    منتظر رمان های دیگتون هستم با تشکر

  5. سحر گفت:

    سلام نگاه جان
    میشه رمان دست و پا چلفتی من رو بذارین برای دانلود؟؟؟

  6. دلارام گفت:

    سلام و خسته نباشید به نویسنده عزیز. قلم روان و خوبی دارین اما موضوع داستان جذابیتی نداشت در واقع تکراری بود. حتی من اتفاقهای کوچیک توی داستان رو بارها توی رمانهای دیگه خونده بودم. اما به خاطر قلم ساده و توصیفات به جاتون تبریک میگم

  7. .... گفت:

    @سروناز, اتفاقا خیلی قلم خوبی داشتن خیلی

  8. .... گفت:

    فوق العاده بود قلمتون عالیه عالیه شخصیت و خیلی خوب ساخته بودید

  9. mah-sa گفت:

    قشنگ بود اصن همین ک خیلی کشش ندادین بهتر بود فقط ای کاش داستانو ازطرف دانای کل یا سوم شخصی چیزی تعریف میکردین به نظرم اینطوری بهتر بود.یا از چهره ی شخصیتا یکم مینوشتین تا ما ی ذهنیتی داشته باشیم ازشون…ولی درکل خیلی جذاب بود.ممنوووووون:)

  10. سارا گفت:

    من همیشه دوست داشتم تو یه اتفاق از افکار و دیدگاه همه ی شخصیتای اون اتفاق با خبر بشم که این رمان منو بهش رسوندتجربه خوبی بود از توصیف جزئیاتم خوشم نمیومد که نداشتین کلا باب میلم بود مرسی واسه وقت و حوصله ای که برای نوشتنش گذاشتین

  11. باران گفت:

    سلام، تلاشت خوب بود ولی اینکه تقریبا کپی سریال cruel city بود اعصابمو خورد کرد و نتونستم ادامه بدم، اینکه از کلیت داستان الهام بگیری خوبه ولی اینکه تقریبا عین همون باشه فقط شخصیت ها و اسم ها جا به جا شه خیلی مسخره و روی اعصابه،،، موضوع سریال عالی بود و من خیلی سریال شهر بی رحم رو دوست داشتم ولی این رمان خیلی عصبیم کرد ک نتونستم ادامه اش بدم،،،

  12. شیدا گفت:

    برای نویسنده عزیز واقعا متاسفم.این رمان کپی برابر با اصل سریال کره ای شهر بی رحم هستش.واقعا یه درصد فکر نکردین نویسنده عزیز شاید یکی این سریالو دیده باشه؟واقعا براتون متاسفم که هیچ خلاقیتی از خودتون نشون ندادین و یه فیلم کره ایو کپی کردین با اسامی ایرانی

  13. فرمایش شما متین، اما به نظر من روایت داستان از زبان راوی کار رو بسیار مبتدی و بی ارزش می کنه،تنها زیبایی رمان اینکه از زبان اولین شخص داستان گفته بشه ولی فقط یک نفر نه همه ی شخصیت های رمان،
    من از نویسندگان محترم خواهشمندم برای نوشتن عجله نکنن و بیشتر فکر کنن و ایده های جدید در رابطه با موضوع بدهند و چیزی بنویسند که حداقل با عقل و منطق جور دربیاد

  14. bahar گفت:

    موضوع تکراری بود…
    ولی انصافا قلم گیرایی داشت
    و این نقطه قوت برای این نوسینده که در عین تکراری بودن موضوع , برای خواننده جذابیت داشت.

  15. Sara گفت:

    راستی این رمان در قسمت رمان های خارجی(ترجمه شده)قرار گرفته چرا؟

  16. Sara گفت:

    بد نبود ولی لیاقت این همه لایک رو نداره

  17. دوست گفت:

    سلام دوست عزیز رمان متوسطی بود ولی موضوع تکراری داشت.اگه یه رمان ایده چندان جدیدی نداشته باشه میشه با قلم گیرا اون رو جذاب کرد.به نظر بنده به جای بیان از چندین شخصیت میتونستی از راوی استفاده کنی.خود من هم نویسنده هستم و بابت یک کتاب کلی تحقیق میکنم و هنوز هم جرات ارائه کردنش رو ندارم.ما نویسنده ها همانطور که خواننده ها به نوشته ما احترام میذارن باید به وقت و زمانی که برای خوندن قرار میدن احترام بذاریم.❤

  18. سروناز گفت:

    علیرغم داستان تکراری و نثر خام، کتاب خوبی بود و أرزش یک بار خوندن رو داشت
    ممنون و به امید اثار بهتر إز شما

  19. شیرین آریایی گفت:

    وای که چه قدر عالی بود این رمان. شما هم اگه دوستش داشتید با لایک هاتون حمایتش کنید. ممنونم از نویسنده ی خوبش. خسته نباشید بانو

  20. Sanaz.m گفت:

    @Sara,
    داستان رو که نمیشه لو بدیم ولی اگه خونده باشین حتما متوجه شدین

  21. Sara گفت:

    @ساناز, کجاش غیر قابل پیش بینی بود؟

  22. Sara گفت:

    موضوعش تکراری بود بابا
    انقدرا هم خوب نبود که بقیه تعریف میکنن

  23. Elahe گفت:

    بنظرم رمان خیلی قوی بود

  24. ساحل گفت:

    والا بخدا همینو بگو منم واسه این همه نظرای مثبت دانلودش کردم ولی داستانش خیلی ضعیف و تکراری بود قلمشم اصلا خوب نبود ضمن اینکه شخصیت ها اصلا مناسب شغل و سنشون رفتار نمیکردن در کل حیف وقتی ک واسه این رمان گذاشتم

  25. Sanaz.m گفت:

    سلام دوستای عزیزم. من ادمین خانم قلی پور هستم. ایشون در حال ویراستاری رمان پروفسور هستن. اگه می خواید با نویسنده ارتباط داشته باشد و درمورد رمان نظر و پیشنهادی دارید، به این آیدی تلگرام پیام بدید. @mitra1066
    تبادل اطلاعات با شما، نویسنده رو خوشحال می کنه. پیشاپیش از کمکتون ممنونم.

  26. nazi گفت:

    با Apkدنلود کردممممممم…..

  27. nazi گفت:

    سلاااام چرااا نصف این رمان نیست…تو رو خدا راهنمایی…کنید

  28. سارا بانو گفت:

    چه قدر لذت بردم از خوندن این رمان. جزو معدود رمان هایی بود که بعد از خوندنش احساس نکردم که وقتم تلف شده.‌ تو روزهایی که زندگی برام سخت شده بود، این رمان باعث شد یه کم از دنیای خودم فاصله بگیرم و لبخند به لبم بشینه. از نویسنده و مدیر سایت بایت تک تک لحظه های خوبی که برام رقم خورد ممنونم

  29. Zahra گفت:

    چه رمان ناب و کم نظیری بود. به جرعت می تونم بگم ذهن خلاق نویسنده هر کلیشه ای رو از رمان دور کرده بود. فضای عشق و رفاقت رو هم فوق العاده قشنگ به تصویر کشیده بود. ممنونم

  30. sahar2325 گفت:

    سلام خسته نباشید،قسمتی از رمان حذف شده نیست از اونجا ک رفتن جنوب سامیار مریض شد
    یهو رفت قسمتی ک با روزبه خواستن وانمود ب خیانت کنه

  31. majnontarin-leili گفت:

    نظرات متفاوته و همه قابل احترام
    ولی رمانای زیباتر و پر محتواتر از این هم تو سایت هست

  32. mahdis گفت:

    واقعا جای قدر دانی داره از قلم زیبای نویسنده ی عزیز و ذهن خلاقشون بابت ابتکار در ساختن موضوعات جدید و همچنین خاص

  33. M.mohamadi گفت:

    چه قدر رمان پرهیجانی بود. جوری میخکوبش شده بودم که تو عرض یه روز تمونش کردم. واقعا دلم نمی اومد گوشی رو زمین بذارم. ممنونم بابت این انتخاب خوبتون

  34. شیرین آریایی گفت:

    شرمنده که وقتتون رو می گیرم. بله. رمانم رو به طور آفلاین تموم کردم. فقط می خوام فایلا رو تحویلتون بدم.

    • CAPRICORN گفت:

      دوست عزیز فرقی نمیکنه که شما رمان رو تموم کرده باشید یا هنوز در دست نگارشه، برای اینکه رمان نویسنده های عزیز بره رو سایت باید مراحل تایپ رو در انجمن طی کنه تا توسط مدیران کتاب کنترل بشه، سپس در صف دانلود قرار خواهد گرفت. برای اطلاع در این باره، این تاپیک رو مطالعه بفرمایید: http://forum.negahdl.com/threads/164472/
      موفق باشید

  35. شیرین آریایی گفت:

    برای آپلود رمان نگاه جان.

  36. شیرین آریایی گفت:

    می خواستم رمانم رو تو سایت آپلود کنم نگاه جان.

  37. mtb گفت:

    عالی بودددددددد

  38. شیرین آریایی گفت:

    سلام نگاه جان. من چه طور می تونم با شما در ارتباط باشم؟ در مورد رمانم باهاتون کاری دارم.

  39. شیما گفت:

    @Sadaf,
    دقیقا منم با نظر شما موافقم

  40. شیما گفت:

    سلام . مرسی از نویسنده عزیز بایت این رمان زیبا
    موضوع رمانتون قشنگ بود و به نسبت متفاوت اما بعضی جاها به نظرم توصیف احتیاج داشت
    و این که یک مقدار عجله ای رمانتون تموم شد. و هنوز بلاتکلیفی توی رمان زیاد بود
    تیمور خان ، پسر عقاب و… آلمان رفتن یهویی رها که واقعا خیلی یهویی شد (هنوز توی مراحل آشنایی بودن با ماهان )
    در کل رمان قشنگی بود

  41. سمیرا منتظری گفت:

    به جرعت می تونم بگم یکی از هیجان انگیزترین رمان هایی بود که تاحالا خوندم‌. قلم رمان یه کم نسبت به رمان های بعدی همین نویسنده کمبود داشت، ولی شخصیت پردازی و موضوع بی نظریش تکرار نشدنیه. ممنون به خاطر سلیقه ی خوب ادمین های سایت

  42. *sun shine* گفت:

    عزیزم مرسی از زحمتت ،ان شالله کمبود هارو، در رمان بعدیت جبران کن،یکم بهش بپرداز از سطحی بودن خارجش کن

  43. الف.قاف گفت:

    من عادت ندارم برای رمانا نظر بذارم ولی این رمان به قدری جذاب و دلنشین بود که الان هم بعد از یه هفته که خوندمش همچنان تو فکرشم و هی قسمت هاش جلوی چشمم تداعی میشه. وسوسه شدم که از نویسنده ی بی نظیرش تشکر کنم.

  44. شیرین گفت:

    ینی رمانی جذاب بود ک اصلا پایینش نذاشتم برم بیام در عرض شاید دو تا سه ساعت تموم شد و واقن جذاب .نویسنده قلمی بسیار گیرا داره

  45. monika گفت:

    یکی از زیباترین رمان هایی بود که تا الان خوندم. پازل عشق و دوستی و برادری انقدر خوب کنار هم جور شده بود که هر خواننده ای رو به وجد میوورد. واقعا بعد از مدت ها بود که پایان رمانی مطابق پیش بینی هام تموم نشد. ممنونم از سایت و سلیقه ی خوبتون

  46. فرشته گفت:

    سلام عالی بود

  47. مژده گفت:

    چرا پیام های من تایید نمیشه؟ من که فقط تعریف کردم. حرف بدی نزدم

  48. FZ گفت:

    پایانی عاااااااالی داشت
    خدا رو میشد با تمام وجودم حس کنم

  49. سمیرا گفت:

    واقعا رمان ضعیفی بود…احقدر همه ی اتفاق ها سریع و بدون جزئیات می افتاد که گاهی ادم رو به اشتباه می انداخت که شاید خطی رو جا انداخته…

  50. مژده گفت:

    نگاه جان چرا شما برای این رمان خلاصه ای قرار ندادید؟
    همه ی رمان های سایت خلاصه دارن ولی این نه.
    نویسنده که خودشون خلاصه رو تو نظرات گفتن، حداقل شما واردش کنید.
    حیفه این رمان که کلی آمار بازدید سایت رو هم برده بالا، بدون خلاصه و مقدمه باشه.
    پیشاپیش ممنونم از توجهتون

  51. کوثر گفت:

    میخواستم بدونم جذابیت این رمان دقیقا کدوم قسمتش بود ؟؟؟؟؟؟ … رمانهای خیلی بهتری هم تو این سایت هست که جاشون تو قسمت پرسپاس ها واقعن خالیه .

  52. حدیث گفت:

    وای چه قدر رمان خوبی بود
    از خط به خطش لذت بردم

  53. ساناز گفت:

    سلام عزیزم. ممنونم بابت رمانی که بهم معرفی کردی. جتما می خونمش. ولی در مورد این رمان اگه اشکالی نداشته باشه یه کم باهات مخالفم.
    ۱٫ انتخاب زاویه ی دید واقعا سلیقه ایه و به خط فکری نویسنده بستگی داره. ولی همون طور که توی داستان خوندیم، همه ی شخصیت ها حرفی برای گفتن داشتن و هیچ کدوم بدون مورد مخاطب قرار نگرفتن.
    ۲٫ مگه گفته شد رها و ماهان عقد کردن؟ مگه گفته شد کسی خبر نداشت؟ برداشت شما اشتباه بوده عزیزم.
    ولی حتی اگه شما این طور برداشت کرده باشی، مگه اشکالی داره اونا خبر نداشته باشن؟
    ۳٫ ذکر شد که بیمارستان فوق خصوصی بود و اتاق آیدا هم تک تختی بود. راهرو؟؟؟
    بازم ممنونم بابت نظرت عزیزم
    اینا هم توجیه من بود. امیدوارم ناراحت نشی

  54. ویدا گفت:

    @ساناز,
    سلام رمانی که تازه خوندم و هم هیجان داشت و جذاب بود تراژدی

  55. ویدا گفت:

    سلام
    ممنون از نویسنده بابت وقتی که برا رمان گذاشتن
    اما به نظرم نقص زیاد داشت (البته این نظر منه ها)
    ۱٫به نظرم رمان که از دید چند نفر نوشته بشه صرفا فقظ برا پر کردن صفحه هاست دیگه نهایتا از دید ۲نفر مینویسن
    ۲٫اخرای داستان داستان زیادی افتاد رو دور تند، بعد ماهان و رها چجوری عقد کردن که بقیه نفهمیدن ؟!
    ۳٫ابراز عشق و علاقه خوبه اما دیگه نه وسط راهروی بیمارستان!!!!!!!!اینجا ایرانه ها!
    بعد ادمی که انقد داداشش رو دوست داره روز سوم بعد از فوتش میره سرکار؟!!!!!
    من از روی لایکا دانلود کردم و اونجوری کع فکر میکردم قوی و جذاب نبود:(
    بازم ممنون از ادمینا و نویسنده

  56. raha22 گفت:

    چه قدر آمار بازدیدش بالاست.
    من این رمان رو وقتی در حال تایپ بود خوندم.
    واقعا عالی بود.
    تا حالا رمانی نخونده بودم که تا این حد هیجان انگیز و غیر قابل پیش بینی باشه.
    با آرزوی موفقیت روز افزون برای نویسنده ی عزیزش

  57. ... گفت:

    خیلی کسل کننده بود و فوق معمولی.

  58. رها گفت:

    چه داستانی…
    چه معمایی…
    چه هیجانی…
    چه عشقی…
    وای چه رفاقتی…
    انقدر نویسنده دوستی و رفاقت رو خوب به تصویر کشیده بود که اشکم دراومد.
    واقعا یه همچنین رفاقتی رویایی بود. معرکه بود
    تا نخونید نمی فهمید چی میگم…
    به همتون توصیه ش می کنم

  59. نازیلا گفت:

    تا جایی که من اطلاع دارم کتاب های حرفه ای ترشون در دست چاپه.
    رمان سکوی سقوطشون هم به صورت آنلاین در تلگرام گذاشته میشه.

  60. سروش گفت:

    ای کاش یه جلد دوم هم داشت.
    حیفه که انقدر زود ازش دل بکنیم.

  61. ناشناس گفت:

    من عاشق سامیار شدم. چه قدر خووووب بود
    نگاه جان میشه رمان های دیگه ی این نویسنده رو هم معرفی کنید؟
    ممنون می شم
    خیلی مشتاق خوندنشم

  62. صبا گفت:

    رمان بسیار زیبایی بود.
    از اینکه این رمان رو مطالعه کردم خوشحالم و پیشنهاد میکنم دوستداران رمان این رمان زیبا رو مطالعه کنند. و به فکر خوب نویسندش آفرین باید گفت.

  63. مهدیه گفت:

    این رمان محشر بود!
    واقعا لیاقت اینو داره که بره تو لیست رمانای محبوب
    باید به نویسنده ی خوبش دست مریزاد گفت

  64. یلدا گفت:

    سلام والا من این رمانو تموم کردم خسته نباشید میگم به نویسنده ولی سبک نوشتنشون اصلا جذاب نبود برای خواننده و به ایشون پیشنهاد میکنم یه کم بیشتر خواننده رو درگیر کنن و اصلا دلیل این لایکای بیشمررو نمیفهمم!

  65. چیکا گفت:

    باسلام
    دقیقا دلیل این همه لایک رو برای این رمان نمیدونم
    خوب رمان جای کار بیشتری داشت مضمون تکراری وتکه کلام های مشابه شخصیت های اصلی داستان مثل فیلمو هندیش نکنید یا قر شدن ماشین و…از جذابیت رمان کم کرده بوود به امید کار های بهتر

    • ساناز گفت:

      @چیکا, واقعا دلت میاد به این رمان بگی تکراری؟ واقعا رمانی خوندی بودی که انقدر غیر قابل پیش بینی باشه؟ من به جرعت میگم تا حالا ندیده بودم. باید به ذهن خلاق این نویسنده احسنت گفت.

  66. مدوسا گفت:

    رمان خوبی بود فقط جایی که آرین مرد یکم ناراحت کننده بود ولی در کل خیلی ممنون بابت رمان ریباتون

  67. roodabeh گفت:

    راستش زیاد دوست نداشتم
    ‌‌‌‌‌‌ولی بدم نبود در هر صورت مرسی از نویسنده عزیز
    به امید کارهای بهتر از شما
    موفق باشید.

  68. samaneh94 گفت:

    سلام و خسته نباشید ویژژژه به نویسنده عزیزه این رمان عااالی…همین الان رمان و تموم کردم دلم نیومد نیام و تشکر نکنم رمان عالی بود همه چی اندازه بود عشق…غرور…تنفر…رفاقت…مرسی بابت این رمان خوب و دلنشین✋❤

  69. mitra.gholipoor گفت:

    سلام دوستای عزیزم
    میترا قلی پور هستم، نویسنده ی رمان
    طبق درخواستتون خواستم خلاصه ی کوتاهی از رمان ارائه بدم:
    همه چی از یه اتفاق ساده شروع شد
    وارد گروهی شدم که هیچ ربطی بهم نداشت…
    موندگار شدم و عاشق شدم…
    عاشق همون مردی که اسمش رعشه به جون همه مینداخت
    عاشق پروفسور…
    رئیس مافیا❣
    #ژانر: عاشقانه، پلیسی، معمایی
    #پایان_خوش

    و در آخر، ممنونم از تمام نظرات انرژی بخشتون.
    منتظر رمان های بعدی من باشید.

  70. کوثر گفت:

    عاشقانس؟؟؟موضوعش چیه اخه؟؟؟

  71. MEHRSAM ARIA گفت:

    این رمان رو من در حال تایپ خوندم و به نظرم واقعاً عالی بود .
    توصیه میکنم بخونینش .

  72. Sadaf گفت:

    خیلی سریع داستانو جلو بردی و چند تا ایراد بزرگ داش .مثلا اصلا درباره ی شکل ظاهری شخصیت ها حرفی نزدی خب وقتی ما داریم میخونیم نباید یه تصوری از شخصیت های رمان داشته باشیم ?

    دمم این ک ایدا وقتی داداشش مرد خیلی زود بحثشو تموم کردی اصلا هم ناراحت نبود و سومین روز بعد مرگ داداشش ایدا میخواد بره سرکار کیمیا میگ مطمعنی میخوای بری میگ اره جرا نرم ???????!!!!!!!!!

    • ساناز گفت:

      @Sadaf, شما اگه باید بیشتری رمان رو می خوندی متوجه می شدی که دلیل رفتار آیدا چی بود. معذرت می خوام که باهاتون مخالفت می کنم ولی دلم نمی خواد قلم نویسنده ای که انقدر کتاباش رو دوست دارم الکی زیر سوال بره. بی صبرانه منتظر آثار بعدیشون هستم.

  73. برنو گفت:

    سلام جلد دوم محله ممنوعه در دست تایپه و هنوز کامل نشده .

  74. سپیده گفت:

    سلام
    رمان خیلی قشنگی بود

  75. asi_0098 گفت:

    سلام
    ممنون از رمانای قشنگتون،میشه جلد دوم محله ممنوعه رو بذارید؟؟

  76. reza گفت:

    سلام
    ممنون به خاطر رمان های زیباتون
    جدیداً هرچی رمان دانلود میکنم، فایل زیپ هست. استخراج هم که میکنم هیچ فایلی با پسوند apk و epub در آن وجود نداره. گوشیم اندرویده و برنامه moon reader هم نصب دارم. ولی نمیتونم رمان هاتون رو مطالعه کنم. فایل های text هم با پسوند xhtml هست که با این برنامه نمیشه مطالعه کرد. لطف می کنید اگه راهنمایی بفرمایید . با تشکر فراوان

  77. shaghayegh گفت:

    بله منم با ایشون موافقم لطفا یه خلاصه بددیین

  78. Bahar گفت:

    رمان قشنگی بود
    با اینکه نقص هایی داشت ولی
    دوسش داشتم
    مرسی از نویسنده

  79. Paria گفت:

    سلام
    ممنون به خاطر رمان های خوبی که می گذارید لطفا اگر ممکن است رمان تو برده منی را هم بگذارید
    خسته نباشید

  80. mahsa50 گفت:

    خوب بود مرسی

  81. زهرا گفت:

    سلام رمان قشنگی بود دستتون درد نکنه فقط یه خواهشی داشتم میشه رمان پرنس یا پرنسس؟بزارید البته اگه تایپش تموم شده بازم ممنون ازتون

  82. فریما گفت:

    من تا حالا واسه هیچ رمانی نظر نذاشته بودم ولی این رمان با اینکه شاید خاص نبود ولی به دلم نشست و خوشم اومد

  83. EnsiYE گفت:

    سلام…
    میشه یه خلاصه از رمان ارائه بدید؟
    بالاخره ما باید یک پیش زمینه داشته باشیم نه؟؟
    مچگرم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین کتابها

  • دانلود رمان زاده ایل قشقایی

    رمان زاده ایل قشقایی

    روایت زندگی دختری از تبار ایل ترک زبان بزرگ قشقایی که درخانواده‌ای اصیل‌زاده به دنیا آمده و باید طبق اصالت خانوادگی‌اش رفتار کند. سنت‌هایی که زندگی این دختر را

  • رمان از تجریش تا راه آهن

    رمان از تجریش تا راه آهن قصه ی تضاد ها ی دو قشر از جامعه است که هر دو زیر سقف آسمان و در یک شهر زندگی می کنند اما میان آنها فاصله بسیار است.

  • رمان عطر بارون، بوی سیب

    رمان عطر بارون، بوی سیب

    رمان عطر بارون،بوی سیب حکایت دختری است که پس از یک جدایی در تلاش برای مبارزه با مشکلات هست 

  • یادبود آخرین مرقومه

    رمان یادبود آخرین مرقومه

    این رمان در مورد صندوقچه ای هست که بعد از مادربزرگ به دست نوه‌اش می افتد و او حالا با اسراری مواجه هست که برایش دردسر درست میکنند

  • پایان‌نامه مقدونی

    داستان کوتاه پایان‌نامه مقدونی

    پایان نامه مقدونی توصیف زندگی که بخاطر افکار افراد قدم به مسیر اشتباهی گذاشته می‌شود

  • رمان مینو سپنتا انگره

    رمان مینو سپنتا انگره

    رمان مینو سپنتا انگره رمانی است با ژانر تخیلی در مورد سرزمین ارواح و نجات یکی از شخصیت های رمان از این سرزمین است

×

منوی سایت