. [ نگاه دانلود ، مرجع دانلود رمان ] .

تبلیغات بهترین ها

رمان عصر یخبندان

انتشار توسط نگاه
۸ بهمن ۱۳۹۷

نام رمان : عصر یخبندان

نویسنده : fateme078

ژانر : تراژدی، اجتماعی

سطح رمان : معمولی

ویراستاران : فاطمه صفارزاده

تعداد صفحات کتاب : 529 پی دی اف

منبع تايپ رمان : انجمن نگاه دانلود

تعداد دانلود : 11,445

4.5/5 - (169 امتیاز)
مطالعه/دانلود کتاب
رمان عصر یخبندان
. [ نگاه دانلود ، مرجع دانلود رمان ] .

دانلود کتاب

    رمز فايل : www.negahdl.com

    خلاصه کتاب

    یک رمان اجتماعی عاشقانه زیبا از مشکلات جوانان و اتفاقاتی که برای آنها می افتد و در گذر زمان باعث بزرگ شدن روح و جسم میشود و تلاشهایی که باید برای زندگی کردن انجام داد.

    رمان عصر یخبندان یک رمان اجتماعی عاشقانه زیبا از مشکلات جوانان و اتفاقاتی که برای آنها می افتد و در گذر زمان باعث بزرگ شدن روح و جسم میشود و تلاشهایی که باید برای زندگی کردن انجام داد.

    رمان عصر یخبندان

    رمان عصر یخبندان

    خلاصه:

    نیل، دانشجوی رشته ادبیات و در حال نوشتن رمانی به نام عصر یخ‌بندان و در حمایت از قربانیان

    اسید‌پاشی است. او که تاکنون زندگی روزمره‌ای همراه با مادرش داشته، با ازدواج دوباره‌ی

    مادرش وارد ماجراهایی می‌شود که خودش به تنهایی نمی‌تواند از پس آن‌ها بربیاید‌.

    .

    مقدمه

    بالاخره روزی می‌رسد که یخ‌های این خانه‌ی منجمد ذوب می‌شوند و گرمای آغـــوش تویی، مرا

    از یخ‌بندان درونم به گرمایی لبریز از آرامش هدایت می‌کند و من بهتر از هر انسانی می‌دانم که

    بعد از آنکه تمام شهر طردم کردند، تویی می‌آیی که شبیه هیچ‌کس نیست.

    .

    قسمتی از متن رمان عصر یخبندان :

    – آره فرق می‌کنه! خب، نگفتی؟
    قاشقم را پر کرده و دوباره داخل دهانم فرو می‌برم.
    – مگه شما جواب من رو دادی که ازم انتظار جواب داشته باشی؟
    رنگ رخساره‌اش را می‌بازد.
    -نیل! مثل آدم جواب من رو بده.
    – نیاز دارم برم جایی که توش بتونم به‌راحتی بنویسم و آرامش داشته باشم. احتمالاً برم پیش مادرجون، شیراز.
    یاد آن روزهایی می‌افتد که سر من بین او و خانواده پدری دعوا بود.
    – نترس مامان! چیزی از ازدواجت نمیگم.
    آرام می‌گیرد. غذایش را در حالی می‌خورد که چشم‌هایش خیره به میز است و فکرش جایی دیگر.
    – مامان تو تا حالا عاشق شدی؟
    از سوال ناگهانی‌ام یکه می‌خورد. تای ابروی کم‌پشتش را بالا می‌دهد.
    – آره عاشق بابات شدم و بعد هم ازدواج کردیم؛ مثل دختر و پسرای الان نبودیم که هر روز عاشق یکی بشیم و آخر هم با سنای بالا و با آدمای غریبه ازدواج کنیم.
    – مامان! عاشق این یارو خواستگارت هم میشی؟
    سرش دوباره پایین می‌افتاد. بی‌چشم‌ورویی را به بالاترین حد رساندم.

    4.5/5 - (169 امتیاز)

    پرسش و پاسخ، نظر

    16 پاسخ به “رمان عصر یخبندان”

    1. ⁦;-)⁩ گفت:

      فوق العاده بود
      لطفا به رمان نویسی ادامه بدید قلمتون عالیه

    2. آیین گفت:

      پر بود از عشق های بیمار گونه خوب اینا عشق واقعی نیست آدم های مریض عشق ناسالم تهی بود بی عقلی تمام عیار سطحی نگری و اختلالات روانی و بی منطقی البته این آدم ها در جامعه هستند یا عشق بیمارگونه یا آدم بیماری که عاشق میشه عشق رویا به کیارش عشق طاها به مریم که خنده دارن آخه آدم ابله بیمار چطور میتونه خوشبخت شه عقل تاج سر عشقه ساحل هم که معلوم نبود نیل رو دست میندازه یا ی آدمیه که کلا هذیون میگه حس نیل به حسام که برخورد نیل باهاش تا حدودی درست بود حسش بازی هورمون ها بود حس طبیعی که موقتیه ژنتیکیه از بین هم رفت نیل وقتی فهمید دوست داشتنش بیهوده ذات اون خرابه درباره نیل و کیارش نمیدونم حالتون خوب نبود ولی موقعیت پیش نیومد که ببینیم کار احمقانه میکنن یا نه

    3. Maga_writer گفت:

      سلام. رمانی که نوشتید فوق العاده بود. این روزها یکسری رمان ها هستند که وقتی اوایل رو میخونی آخرش خیلی واضحه ولی این رمان جوری بود که آخرش رو نمیتونستی حدس بزنی باید به نویسندش از ته دل گفت واقعا خسته نباشی! از اون دسته رمان هایی بود که ساعت چهار صبحه و برای ساعت شش ساعت گذاشتی ولی نمیتونی دست بکشی از خوندن رمان . خیلی زیبا بود واقعا مرسی از سایت خوبتون و نویسنده خوبتون . کاش زودتر این سایت رو پیدا و این رمان رو میخوندم ❤

    4. Manna گفت:

      خسته نباشید

    5. ساره گفت:

      سلام چرا نظر من ثبت نمیشه؟

    6. ساره گفت:

      خب نویسنده عزیز اول از همه خسته نباشید بعدش حرف زیاد داشتم که انشالله وقت شد حتما تو خصوصیتون خدمتتون عرض میکنم ولی چیزی که خواستم اینجا بگم اینه که در سیر داستان کاملا پیشرفتتون قابل لمس بود و واقعا پیشرفت زیادی داشتین جوری که به قول دوستمون از نصف به بعد انگار یکی دیگه شدین و این منو راغب میکنه که حتما اثر بعدیتونو دنبال کنم و به نظرم چیزه عالیی میشه پس منتظر اثر بعدیتون هستیم با ارزوی درخشش بیشتر

    7. Narges ag گفت:

      نویسنده عزیز رمان بسیار زیبایی بود
      ممنون

    8. زهرا گفت:

      یه تفاوت خیلی بزرگ بین اوایل رمان با اواخر رمانه ! انگار نویسنده عوض شده. اون عشق مسخره بین نیل و حسام دیگه نیست و جای اون دختره به شدت رو اعصاب رو یه دختر دوست داشتنی و محکم گرفته که دیگه هیچ آدمی روی زندگیش نمیتونه تاثیر بذاره. برخلاف اوایل داستان اواخرش ارتباط عجیبی میشد با نیل گرفت. شاید دید نویسنده از یه جایی به بعد تغییر کرده و شاید مطالعاتش در زمینه نویسندگی بیشتر شده. عشق خیلی کم رنگه ولی حسی که من از نیل اواسط و اواخر داستان گرفتم خیلی لذت بخش بود. نیل دوران مجردی دختر پر رو، گستاخ و بیش از حد خود بزرگ بین بود که بعدش تغییر چشم گیری کرد و این جنبه مثبت این رمانه!
      به شخصه لذت بردم از این قلم. امیدوارم رمان‌های بعدیت هم در این ژانر مثل اواسط و اواخر رمان بی نقص باشه و نه مثل اوایلش سطحی.
      اولین بار بود موضوع اسید پاشی رو در رمانی میدیدم. از همه مهم تر چهره های معمولی بود و به دور از چشمای رنگی و اندام های ورزشی. میشد زندگی واقعی رو توش حس کرد.

    9. samira گفت:

      رمان رو در حال تایپ دنبال کردم موضوع متفاوتی داشت، به نویسنده عزیز که جرات به خرج داد و یه موضوع اجتماعی رو اینگونه نوشت تبریک میگم. اگه به دقت خونده بشه مطمینا میشه ازش درس هایی هم گرفت . ناگفته نماند که رمانهای فاطمه همیشه پر از دیالوگ ها و مونولوگ های فوق العادس.
      خسته نباشی فاطمه جان

    10. ary گفت:

      نمی شه به این رمان گفت بد!اما اصلا در سطح یک رمان خوب نبود!همون طور که parvaze میگن خیلی مبهم بود.اصلا بعضی قسمت هارو نمیفهمیدم…با شخصیت ها نمی شد ارتباط بر قرار کرد،دختره داستان می گفت شاید یکم گستاخ و رک باشم اما بی ادب نه!
      ببخشید اما ی سوال،شما اون چند خط دیالوگی که بین عمه و نیل گذشت رو میشه بخونین؟نه خواهش می کنم بخونین.درسته عمه اش بد صحبت کرد اما تو ایران حداقل،چیزی به اسم بزرگ تر کوچیک تر وجود داره که اجازه نمیده یک کوچک تر اینقدر تند با عمش یا شوهر خالش صحبت کنه.من این قسمت هارو خوندم و حس کردم نویسنده فانتزیه خودش هست که در دنیای واقعی اینطور بر خورد کنه و واقعا نمیشه…
      در ادامه باید بگم من اصلا احساسی به نام “عشق”در رمان حس نمی کردم!فقط نیل می گفت عاشقه حسامه که اوایله رمان هم مارو گیج کرد با گفتنه”خیلی شبیه بابامه و بخاطره همین دوستش دارم”و من حس کردم چون کمبود پدر داشته پس به حسام فقط یک حسه دوستانه داره و بعد یهو…هی می گفت عاشقشم!و نویسنده یه عزیز شما باید بهتر بدونی که در یک رمان فقط نوشتن این دیالوگ”دوست دارم” یا مونولوگ “دوستش دارم” به خواننده حسی نمیده!بلکه نشون دادن این حس در شخصیت ها باعث میشه ما حس کنیم.
      نیل حتی یک حرکت نکرد که بنده حس کنم حسی به حسام داره،فقط می گفت و می گفت،حس می کردم یه نوشته ده بار کپی پیست شده و اصلا حسی ایجاد نمی کرد.بعدم یهو گفت عاشقه محبت های کیارشه!اصلا نفهمیدیم چطور یهویی کیارش با نیل خوب شد؟چرا حس کرد باید خودش رو بین نیل و حسام تو پارک بندازه؟گه چی؟بعد یهو نیل گفت عاشقه کیارشه…بعد بعد…اصلا انگار کلی تیکه های رها شده رو بهم وصل کرده بودن.اما موضوع خوب بود و نیاز داشت بهتر نوشته بشه.
      خسته نباشی نویسنده ی گل.

    11. Parvaze گفت:

      کلا تا صفحه ۱۶۰ خوندم. با داستان نمی شه ارتباط برقرار کرد. انگار با یک سانسور بزرگ مواجه شدم. نمی فهمم نقش بازیگران داستان چی هست. تنها چیزی که متو جه شدم بی تربیت بودن یک دختر ۲۳ ساله که سر و گوشش می جنبه و نویسنده سعی کرده شیطون و کمی گستاخ نشونش بده. روز اول هم که پریده تو بغل پسر شوهر مادرش که معلوم نیست چجوری عاشق این خانم شده. اصلا متوجه دیالوگهای بی سر و ته نمی شم.
      انگار متن ها از چند کتاب مختلف برداشته شده و بهم وصل شده. موضوع داستان خیلی خوب هست ولی جای کار زیاد داره. به یک نویسنده حرف ای نیاز داره. موفق باشی دوست عزیز.

    12. زهرابهاروند گفت:

      خسته نباشی نویسنده‌ی عزیز؛
      رمان قشنگی بود، به امید موفقیتِ روز افزون شما:)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    آخرین کتابها

    • دانلود رمان زاده ایل قشقایی

      رمان زاده ایل قشقایی

      روایت زندگی دختری از تبار ایل ترک زبان بزرگ قشقایی که درخانواده‌ای اصیل‌زاده به دنیا آمده و باید طبق اصالت خانوادگی‌اش رفتار کند. سنت‌هایی که زندگی این دختر را

    • رمان از تجریش تا راه آهن

      رمان از تجریش تا راه آهن قصه ی تضاد ها ی دو قشر از جامعه است که هر دو زیر سقف آسمان و در یک شهر زندگی می کنند اما میان آنها فاصله بسیار است.

    • رمان عطر بارون، بوی سیب

      رمان عطر بارون، بوی سیب

      رمان عطر بارون،بوی سیب حکایت دختری است که پس از یک جدایی در تلاش برای مبارزه با مشکلات هست 

    • یادبود آخرین مرقومه

      رمان یادبود آخرین مرقومه

      این رمان در مورد صندوقچه ای هست که بعد از مادربزرگ به دست نوه‌اش می افتد و او حالا با اسراری مواجه هست که برایش دردسر درست میکنند

    • پایان‌نامه مقدونی

      داستان کوتاه پایان‌نامه مقدونی

      پایان نامه مقدونی توصیف زندگی که بخاطر افکار افراد قدم به مسیر اشتباهی گذاشته می‌شود

    • رمان مینو سپنتا انگره

      رمان مینو سپنتا انگره

      رمان مینو سپنتا انگره رمانی است با ژانر تخیلی در مورد سرزمین ارواح و نجات یکی از شخصیت های رمان از این سرزمین است

    ×

    منوی سایت