نام رمان : ساعت هفت
نویسنده : مهتاب عشق اولی
ژانر : عاشقانه. تراژدی
سطح رمان : معمولی
ویراستاران : بدون ویراستاری
تعداد صفحات کتاب : 331 صفحه پی دی اف
منبع تايپ رمان : انجمن نگاه دانلود
تعداد دانلود : 18,079
ساعت هفت روایت پذیرفتن یا نپذیرفتن رابطه ها است ازدواجی که تمام نسبت ها را دگرگون می کند
خلاصه:
داستان در مورد دختری به نام لیلی است که به دلایلی، با پدر معشوقش ازدواج میکند. حالا دیگر
او برای کسی که دوستش دارد، فقط یک نامادری پست است؛ نه بیشتر! اما، آیا این دو
نفر میتوانند از این پس برای همدیگر فقط نامادری و پسر ناتنی باشند؟ میتوانند یکدیگر را تا آخر
عمر با این نسبت خانوادگی قبول کنند؟ شاید بله؛ شاید هم نه…
.
«مقدمه»
میدونی آخر هر عشق ته تهش چیه؟ یا مرگه، یا جدایی، یا عادت. یه وقتایی هم نفرت!
خیلی وقتا اونا که عشقشون با مرگ تموم میشه خوشبختن؛ اونا که عشقشون با
جدایی تموم بشه غمگینن؛ اونا که به عادت برسن محتاجن، معتادن و اونایی هم که
عشقشون به نفرت برسه، بدبختن! از هر بیچارهای بیچارهترن!
تا حالا فکرش رو کردی قراره ما به کدومشون برسیم؟!
.
قسمتی از رمان :
زانوهام رو به آغوش کشیدم و سرم رو به دیوار تکیه دادم. چشم دوختم به حیاط تقریبا
کوچیک، اما قشنگمون. دوباره فکرم کشیده شد سمت گذشته. یک سال پیش، سال
کذاییای که توش عزیزترین فرد زندگیم رو از دست دادم؛ دایی رضا. دایی رضا از من
فقط سه سال بزرگتر بود. به همین خاطر، رابطه خیلی خوبی با هم داشتیم. همیشه
و همه جا به فکرم بود. شاید از آرمان هم که برادرمه بیشتر دوسش داشتم. همیشه
از اینکه ازدواج کنه میترسیدم!
میترسیدم ازدواج کنه، سرش گرم زندگیش شه و من رو از یاد ببره؛ اما هیچوقت به
مرگش فکر نمیکردم. اصلا نمیتونستم که فکر کنم. با احساس داغی اشک رو گونه
چپم، دستم رو بردم سمت صورتم تا اشکام رو پاک کنم. مرگ دایی رضا ضربه بزرگ و
جبران ناپذیری بهم وارد کرد. بعد از رفتنش، من هیچوقت اون لیلی سرخوش و شاد
نشدم. روز به روز خودم رو بیشتر باختم. حتی خودم هم متوجه تغییرم بودم. میل
حرفزدن نداشتم؛ اشک ریختن کار هر روز و هر شبم بود؛
روایت زندگی دختری از تبار ایل ترک زبان بزرگ قشقایی که درخانوادهای اصیلزاده به دنیا آمده و باید طبق اصالت خانوادگیاش رفتار کند. سنتهایی که زندگی این دختر را
رمان از تجریش تا راه آهن قصه ی تضاد ها ی دو قشر از جامعه است که هر دو زیر سقف آسمان و در یک شهر زندگی می کنند اما میان آنها فاصله بسیار است.
رمان عطر بارون،بوی سیب حکایت دختری است که پس از یک جدایی در تلاش برای مبارزه با مشکلات هست
این رمان در مورد صندوقچه ای هست که بعد از مادربزرگ به دست نوهاش می افتد و او حالا با اسراری مواجه هست که برایش دردسر درست میکنند
پایان نامه مقدونی توصیف زندگی که بخاطر افکار افراد قدم به مسیر اشتباهی گذاشته میشود
رمان مینو سپنتا انگره رمانی است با ژانر تخیلی در مورد سرزمین ارواح و نجات یکی از شخصیت های رمان از این سرزمین است
سلام نگاه جون میشه رمان فرستاده و منی که سخت میگیرم رو تو سایت بزارید
بااحترامى که براى نویسنده قائلم ولى خیلى رمان مسخره اى بود وارزش نداشت که براش وقت تلف کنى.
یکى از ضعف هاى داستان این بود که کسى که به بیمارى روانى مبتلاست و درمان شده امکان بازگشت بیمارى وجود داره و لیلى در شرایطى قرارگرفت که بیماریش رو برمیگردوند ولى…..
نظر هرکسی، هر چی که باشه قابل احترامه؛ اما همین رمان تو سایتی که تایپ شده جزو رمانای تگ دار و سطح ویژه بوده. فکر نمیکنم قلم دیگه جای انتقاد داشته باشه.
رمانهای دوسالپیش این سایت واقعا عالی بودن اما الان رمان های که تو سایته رو اصلا نمیشه واسشون وقت گذاشت نمونش همین رمان بود
سلام,رمان حرفی برای گفتن نداشت …قلم ناپخته و سوژه فانتزی…زاویه دید هم مناسب نبود وقتی برای یه دو سه خط یه شخص راوی اول شخص میشه یعنی اوج فاجعه که نویسنده نمیتونه به جای چالش کشیدن از تغییر زاویه چند ثانیه ای استفاده میکنه…شخصیت پردازی و لحن و گفتارم هم اصلا خوب نبود…مسیحا شبیه دختر بود تا پسر…لیلی هم با کارای بچگونه اش …کلا رمان در حد یه بار خوندن هم نمی ارزید با تمام احترام به نویسنده عزیز و خوانندگان این اثر…خودم هم سرسری در حد یک سوم هم نخوندم…ولی دیگه لازم نیست کل رمان رو خوند تا فهمید کیفیت رو! آخر رمان هم تخیلی و هندی بازار بود … با آرزوی موفقیت برای نویسندش
عزیزم احمدوند گوش میدی؟؟؟؟عاشقتمممم
بله به بخش روان سر زدیم… چون یکی از نزدیکترین اعضای خانواده در بیمارستان روانپزشکی پرستار هست، من به دفعات مکرر اونجا رفتم و ایده رمان هم از همونجا شکل گرفت. و این رو هم که درا قفلن و خیلی در موردشون سخت گرفته میشه میدونم. اما وقتی داری رمان مینویسی بنا به یه سری دلایل، و بسته به چند عامل مختلف مجبور میشی بعضی چیزا رو که قرار نبود جزو رمان باشه بنویسی. و من هم دقیقا در این وضعیت قرار گرفتم و به خواستهی منتقدین،چیزهایی به رمان اضافه کردم که هیچوقت قرار نبود بنویسم و اصلا هم برام خوشایند نبود.
نمیدونم تاحالا بخش روان رفتین یا نه
ولی دم در بخش نگهبان داره
در کاملا قفله
به هیچوجه در به سمت پشت بوم ندارن یا قفله
در به سمت حیاط قفله
و بخان برن بیرون با پرستار و نگهبان انجام میشه
خیلی قشنگ بود
سلام نگار جون ببخشید رمانی با ژانر مثل رمان گناهکار بیگناه سراغ دارید؟؟؟؟
ممنون می شم کمکم کنید.
سلام..اگ کسی سراغ داره به دوستمون کمک کنه
از خلاصه اش بنظر میاد موضوع برگرفته از سریال ترکی فضیلت خانم و دخترانش هست.
امیدوارم کپی از اون نباشه
چرا اینقد کیفیت رمانا پایین اومده؟
خیلی وقته رمان خوب نذاشتین تو سایت…
رمان ها در دست ویرایش زمان میبره تا برای دانلود بیاد..بی انصاف نباشید رمان های خوب هم داشتیم نباید بخاطر رمانی به همه انگ بی کیفیتی بزنید
خوب
چرا فایل نصب نمیشه
کدوم فرمت؟
سلام من عضو سایت هستم متاسفانه رمز عبورم رو فراموش کردم و هر چقدر ریست کردن رمز عبور رو میزنم رمزی برام ارسال نمیشه میشه رسیدگی کنید.
سلام نام کاربری+ایمیل تون رو برای ایمیل زیر ایمیل کنید و مشکلتون رو هم بگید بررسی میکنیم:
Mojtaba@NegahDL.com
رویا پردازی یک نوجوان. کم کم دارم نگران می شم. وحشتناک بود این رمان.