نام رمان : تو ، بار دیگر
نویسنده : زهرا اسدی
ژانر : عاشقانه. اجتماعی
سطح رمان : معمولی
ویراستاران : :~LiYaN~:.
تعداد صفحات کتاب : 391 پی دی اف
منبع تايپ رمان : انجمن نگاه دانلود
تعداد دانلود : 34,561
این رمان روایت عشقی است در دل ییلاق و در خانه اربابی عشقی بزرگ و با ارزش حال بعد از گذر سالیان مرور می شود این داستان عاشقی
خلاصه:
داستان در مورد اسفندیار پسر بزرگ خانوادهای است که تابستانها در کنار پدربزرگ و مادربزرگش در گلابدره
به ییلاق میپرداخت. دیپلم داشت و این سبب شد خان ده از او بخواهد به فرزندش سواد بیاموزد. خانهی اربابی
خان در برابر عمارت با شکوه پدری اسفندیار چیزی نبود؛ اما در آن خانه دختری زندگی میکرد که عشقش با
گذر زمان در تار و پود اسفندیار رسوب میکرد و آن خانه را هزار برابر بزرگتر و با ارزشتر از هرجایی میپنداشت.
عشقی که ذره ذره در رگهایش نفوذ میکرد و او را از هر چه غیر معشوق بود دور میکرد.
اسفندیار پس از سالها بعد از انقلاب برای سر زدن به مزار پدربزرگ و مادربزرگش راهیِ گلابدره شده و یادآوری آن روزهای جوانی و آن طلسم سوزاننده عشق، زندگیاش را تحت الشعاع قرار میدهد…
.
قسمتی از رمان :
نسیم خنکی با موهای روی پیشانیام بازی میکرد. تمام قد روبهروی خانهی وسیع و زیبای آقابزرگ ایستاده بودم. پاهایم سنگین شده بود و نمیتوانستم قدم از قدم بردارم. ناگهان صدای خنده خفیف دخترکی به لاله گوشم پیچید…
نگاهم را به راست چرخاندم، کسی نبود. ناگاه صدا از گوش چپم شروع به خندیدن کرد… ده بار به این طرف و آن طرف نگاه کردم. نه! نبود… نبود… نبود…
تصویر مبهمی از چشمهایش در ذهنم بود. چشمهایم را روی هم گذاشتم… نه! حالا میتوانستم دقیق ببینمش… چشمهایش را. نگاهش را… مژههای بلند و فر خوردهاش را… نه! مبهم نیست. انگار همین الان است. همین لحظه است که رو به من گفته بود: “چرا حرف نمیزنی؟ مگه لالی؟ “
آخ تهمینه…تهمینه…
صدایی رشتهی افکارم را پاره کرد.
– سلام آقا. مال این طرفها نیستی نه؟
– سلام… چرا… چرا… حاج سیف الله… نوه حاج سیف الله هستم.
پیرمرد که به زور دستهای هیزم را پشتش نگه داشته بود، چشمهای تنگ از نور آفتابش را تنگتر کرد و به چهرهام دقیق شد. جز به جزء چهره پرچین و چروک زحمتکشش، پر از سوال و کنجکاوی بود. نگذاشتم بیشتر به خودش فشار بیاورد. سرم را بالا گرفتم و با صدایی که برای خودم هم غربیه بود، گفتم: “اسفندیارم.”
پیرمرد به ناگاه تکانی خورد
روایت زندگی دختری از تبار ایل ترک زبان بزرگ قشقایی که درخانوادهای اصیلزاده به دنیا آمده و باید طبق اصالت خانوادگیاش رفتار کند. سنتهایی که زندگی این دختر را
رمان از تجریش تا راه آهن قصه ی تضاد ها ی دو قشر از جامعه است که هر دو زیر سقف آسمان و در یک شهر زندگی می کنند اما میان آنها فاصله بسیار است.
رمان عطر بارون،بوی سیب حکایت دختری است که پس از یک جدایی در تلاش برای مبارزه با مشکلات هست
این رمان در مورد صندوقچه ای هست که بعد از مادربزرگ به دست نوهاش می افتد و او حالا با اسراری مواجه هست که برایش دردسر درست میکنند
پایان نامه مقدونی توصیف زندگی که بخاطر افکار افراد قدم به مسیر اشتباهی گذاشته میشود
رمان مینو سپنتا انگره رمانی است با ژانر تخیلی در مورد سرزمین ارواح و نجات یکی از شخصیت های رمان از این سرزمین است
با سلام،واقعا باید خسته نباشید بگم به نویسنده عزیز بابت رمان بسیار زیباشون،من چند سال مشغول خوندن رمان هستم اما زیبایی رمان شما واقعا منحصر به فرد بوده هیچوقت از خاطرم نخواهد رفت،بار اول که نظرم رو برای اثری مینویسم چون واقعا حیفم اومد تشکر نکنم،مطابق سلیقه ام بود از زندگی روستایی و اداب و رسوم مردم در قدیم،یه تصویر از زندگی واقعی نه صرفا یک داستان که همه مدام دنبال خیانت هستن یا پول وثروت که خواننده دل زده میشه ،من انقدر کشش پیدا کردم به ادامه داستان زمانی که وقت نداشتم بخونم مدام تو فکر فرصت بودم بخونم بفهمم چی قرار پیش بیاد خیلی ارتباط برقرار کردم ممنون بخاطر حس خوبی که منتقل کردید، دوست داشتم مدتها درگیرش بود و تموم نمیشد
سلام عزیزم، از محبت شما ممنونم. خوشحالم که رمانم رو دوست داشتید و لذت بردید.
ممنون از حسن نظر شما 🙂
چرا من هیچ لینکی ندارم چرا پاسخ نمیدید
به دستور سازمان فیلترینک مجبور به حذف لینک ها شدیم
لینکهای دانلود کو؟چرا نیست من از جایی جز اینجا رمان دانلود نمیکنم چرا نمیشه؟
به درخواست سازمان فیلترینک مجبور به حذف برخی لینک ها شدیم
عالی بود این اولین رمانی بود که بخاطرش گریه کردم
خوشحالم که رمانم رو دوست داشتید، و ببخشید که متاثر شدید 🙁
واقعا که اصلا هیچی نمیشه دانلود کرد ٢ساعته معطل شدم
سلام..مشکل از سرور بود که رفع شد
من برا هیچ رمانی کامنت نمیذارم ولی هیچ دلم نیومد از نویسنده این رمان تشکر نکنم و میتونم اعتراف کنم که اگه بهترین رمانی نباشه که تو کل زندگیم خوندم یکی از بهتریناش بود خدمت خانم اسدی اگه کامنت رو بخونه باید عرض کنم همه چی به جا بود عاشقانه ها بعد اجتماعیش بعد فرهنگ سازیش ( به خصوص راجع به آبله رویی گلابتون) همه چی و همه چیش بازم ممنون بی صبرانه منتظر رمان های دیگتونم که بازم از قلم زیباتون لذت ببرم
ممنونم از حسن نظر شما، و خوشحالم که رمانم رو دوست داشتید 🙂
سلام.تشکر .سالها بود همچین رمانی نخوانده بودم ..همه چیزش بجا بود ..تو چه کردی نازنین نویسنده ..واو عالی بود..واو..دلم شکست..قلمت عالی بود..دستت درد نکنه
ممنونم از شما مهربان جان 🙂
هر رمانی اولش خوبه مثل همه فیلما که دو یا سه تا ک میشه مسخرست عالی پیش رفتی حتی آخرشم اگ باب میل نبود ولی خیلی بهتر از بقیه رمانا بود که یا اول زود بهم میرسن بعد بخاطر یه سوتفاهم ده سال دور میشن از هم و درد و رنج و غصه و بعد باز برمیگردن بهم یا از همون اول یکی تو فراق دیگری میسوزه بعد میفهمه عه اونم میخواستش چیه بابا رمان به این میگن که عاشقانه هاش واقعا دلبری میکرد نه بخاطر گیتار طرف بود نه جنسیس نه بازو های عضله ای یا برعکس
خوشحالم که دوست داشتید، ممنونم از حسن نظر شما 🙂
سلام واااااااای که چقدر رمان با احساس فوق العاده ای بود اصلا کاری به اینک آخرش چجور بود و چطور تموم شد ندارم خییییلی متفاوت و لاکچری بود نوشته ات توی طول خوندن اینقدر غرق رمان میشدم که تمام توصیفهات رو به چشم انگار میدیدم واقعا زیبا بود بهت تبریک میگم
ممنونم مهربان، خوشحالم که دوست داشتید 🙂
خوب بود ولی ای کاش آخرش خوب تموم میشد
ممنونم از نظر شما عزیزم، در مورد نگارش انتهای رمان دلیلم این بود که دوست نداشتم کلیشهای تموم شه ؛)
نگاه جون اگه امکانش هست رمان های بامداد خمار و شب سراب رو هم لطف کنید برامون بذارید
رمان هایی که در انجمن ما تایپ شده باشند برای دانلود قرار می گیرند
مرحبا به این قلم کاش همه ی مطالب با این کیفیت بود واقعا زیبا نثر روان با محتوا قلم گیرا.واقعا خسته نباشید میگم به نویسنده.عالی بود.
ممنونم از لطف شما مهربان جان 🙂
فقط ی جمله عالی بود دست مریزاد قلمت مانا
خوشحالم که دوست داشتید، ممنونم 🙂
دیباتفقغ
سلام نگاه جون یه سوال دارم از خدمتتون .ایا همه رمان هایی که تو سایتتون هست با رضایت ناشر یا صاحب اثرن؟
سلام. بله صد در صد !
سلام خدمت نویسنده عزیز.چقدر رمان زیبایی بود همه چیز بجا بود از اسامی شخصیتها گرفته تا وقایع داستان که روی یک مدار منطقی سوار بود . روی بُعد عاطفی داستان هم پخته و عمیق کارکرده بودید.فقط در دو خط اخر داستان ،درست متوجه نشدم که ایا هدفِ پایانِ باز برای رمان داشتید یا قصد نوشتن جلد دوم رو داشتید و بدین صورت راه رو برای ادامه رمان باز گذاشتید .بهرحال اگه قصدتون ایجاد شک و تردید درمورد زندگی یا مردگی تهمینه بود به مقصود رسیدید.قلمتون مانا
سلام عزیزم، ممنونم از نظر شما، خوشحالم که رمان رو دوست داشتید 🙂
قطعا یک اثر ادبی بود. ولی مثل فیلم های ایرانی اخرش از اولش پیدا.وفتی درمورد خمیر کردن یا اینکه بخاطر تکاندن نمدها صدای پا میاممد میگفت نشان از ریز بینی واطلاعات بالای نویسنده بود.من مطمعانم که تهمینه نمرده ودر قسمت بعدی باحافظه از دست داده بر میگرده ببین کی گفتم
سلام جانم، ممنونم از نظر شما، خوشحالم که دوست داشتید 🙂
رمان بسیار خوب با جزییات جذاب مربوط به دوره گذشته و بعضی آداب و رسوم که به زیبایی توصیف شده بود همچنین بیان احساسات لطیف و خلق صحنه های بدیعی از طبیعت و خانه های آن زمان
ممنونم از حسن نظر شما، خوشحالم که دوست داشتید 🙂
سلام نویسنده خیلی خوب نوشته بودش ولی آخرش واقعا تلخ بود
سلام عزیزم، خوشحالم که دوست داشتید، در مورد آخر رمان هم دلیلم این بود که کلیشه تموم نشه و تو یادها بمونه 🙁
@CAPRICORN, امتحان کردم بازم نشد
لینک ها مشکلی ندارند.
بسیار خوب بود.قلم عالی و پخته
موضوع هم جدید
فقط شاید کمی،چون زمانش به ما نمیخورد ،نشه خوب ارتباط برقرار کرد ولی برای من،به شخصه،خیلی جالب بود
تچکر از نویسنده
خوشحالم که دوست داشتید ممنونم از نظر شما 🙂
Salam
Khasteh nabashid migam be nevisandeh
Roman khobi bod
Movafagh bashid
سلام عزیزم، خوشحالم که دوست داشتی ممنونم از شما 🙂
سلام…من با مرورگر کروم نمیتونم apkدان کنم…فقط با سایت شما و فقط با فایل apk این مشکل رو دارم
سلام. با مرورگر دیگه ای امتحان کنید…
سلام ممنون از سایتتون
میشه رمان دل میرود ز دستم رو بگذارید؟
سلام نگاه جون راستش من توی باز کردن رمان های در حال تایپ مشکل دارم میخوام بخونمشون ولی اونجا نوشته برای باز کردن دکمه تشکر بزنید بعدا فایل باز میشه بخونید ولی هیچ دکمه تشکری اونجا نیست من چیکار کنم شایدم مشکلم مسخره باشه ولی واقعا نمیدونم چکار کنم ممنون میشم جوابمو بدین مرسی
در انجمن با یکی از مدیران ارشد در ارتباط باشید
سلام نگاه جون فایل apkچرا ارور میده؟؟؟
سلام. تست شد و لینک دانلود سالمه.