کتاب سه قطره خون اثری ماندگار از صادق هدایت روایتگر افراد مختلفی است که گرفتار هنجارها و ناهنجاری‌های جتماعی شده‌اند و از محیط اطراف خود در رنج و عذاب هستند.

داستان کوتاه سه قطره خون

خلاصه:

داستان اول سه قطره خون نام دارد و عنوان کتاب نیز از آن گرفته شده است.

راوی داستان، جوانی به نام احمد است که در بیمارستان روانی به سر می‌برد.

احمد در خلال صحبت‌های خود از آرزوها و تصوراتش می‌گوید و آن‌ها را حقیقت می‌پندارد.

صادق هدایت در این روایت به افسانه‌ای کهن روی می‌آورد و

تلاش می‌کند با استفاده از اسطوره‌ها منظور خود را منتقل کند.

این اثر یکی بهترین داستان‌های این مجموعه است و پایانی غافلگیر کننده دارد.

.

قسمتی از کتاب سه قطره خون :

در همان حال که نازی اظهار دوستی می‌کرد، وحشی و تودار بود

و اسرار زندگی خودش را فاش نمی‌کرد، خانه‌ی ما را مال خودش نمی‌دانست و اگر گربه غریبه گذارش به آنجا می‌افتاد، به‌خصوص اگر ماده بود مدت‌ها صدای فیف، تغیر و ناله‌های دنباله‌دار، شنیده می‌شد.

صدایی که نازی برای خبر کردن ناهار می‌داد، با صدای موقع لوس شدنش فرق داشت.

نعره‌ای که از گرسنگی می‌کشید، با فریادهای که در کشمکش‌ها می‌زد و مرنو مرنویی که موقع مستیش راه می‌انداخت، همه باهم توفیر داشت و آهنگ آن‌ها تغییر می‌کرد.

اولی فریاد جگرخراش، دومی فریاد از روی بغض و کینه و سومی یک ناله‌ی دردناک بود که از روی احتیاج طبیعت می‌کشید، تا به‌سوی جفت خودش برود.

ولی نگاه‌های نازی از همه‌چیز پرمعنی تر بود و گاهی

احساسات آدمی را نشان می‌داد، به‌طوری‌که انسان، بی‌اختیار از خودش می‌پرسید:

در پس این کله‌ی پشم‌آلود و پشت این چشم‌های سبز مرموز چه فکرهایی و چه احساساتی موج می‌زند!