نام رمان : برای سیمین
نویسنده : زهرا زرجام
ژانر : عاشقانه ، معمایی
سطح رمان : معمولی
ویراستاران : بدون ویراستاری
تعداد صفحات کتاب : 394 پی دی اف
منبع تايپ رمان : انجمن نگاه دانلود
تعداد دانلود : 1,583
رمان برای سیمین روایت یک گذشته پر از اتفاقات و رازهای بزرگ است به دنبال پیدا کردن یک گمشده باید دید چه حوادثی در انتظار است تا رسیدن به مقصود
رمان برای سیمین
خلاصه:
زمان سیمین برای پیدا کردن آذر رو به پایان است، گذشتهی
پُر پیچ و خم این دوخواهر رازهای بزرگی را در خود جای داده است،
همه چیز پیچیده و مبهم به نظر میرسد، سیمین برای یافتن
خواهرش باید تکه های پازل را کنارهم بچیند..
.
قسمتی از متن رمان برای سیمین :
فرار کن سیمین
دستم روی دستگیره فشار میدم نفس عمیقی میکشم و
توی دلم میگم:« به دَرَک که میافتم،نهایتش مرگه»
تنم رو بین زمین و آسمون آزاد میکنم محکم روی زمین می افتم؛
نمیدونم چند بارغلت زدم تا متوقف شدم، تنم داغه و هنوز خبری
از درد نیست، وحشت زده میچرخم باورم نمیشه از توی ماشین
پریدم و هنوز زندم و دارم نفس میکشم..
با دیدن چراغ خطر ماشین مشکی رنگی که توی شونهی خاکی متوقف
شده با درد خودم رو بالا میکشم و دستم رو روی زانوهای لرزونم میذارم،
تا داغ بودم باید فرار میکردم،قبل از این که درد به سراغم میاومد و زمین گیرم میکرد.
باسرعت به سمته نقطهی نامشخصی میدوم..
صدای جا رفتن تک تک استخون های تق ولقم رو میشنوم،
قدم هام رو بلندتر برمیدارم، چراغ نور بالای ماشین هایی که بر
خلاف مسیرم میاومدن همه دیدم رو کور کرده بود، سینم میسوخت
و دهنم خشک شده بود اکسیژن کم آورده بودم و به نفس نفس
زدن افتاده بودم، چرا دویدن توی امتداد اتوبان اینقدر بی فایده بود؟
صدای جا رفتن تک تک استخون های تق ولقم رو میشنوم،
قدم هام رو بلندتر برمیدارم، چراغ نور بالای ماشین هایی که بر
خلاف مسیرم میاومدن همه دیدم رو کور کرده بود، سینم میسوخت
و دهنم خشک شده بود اکسیژن کم آورده بودم و
.
روایت زندگی دختری از تبار ایل ترک زبان بزرگ قشقایی که درخانوادهای اصیلزاده به دنیا آمده و باید طبق اصالت خانوادگیاش رفتار کند. سنتهایی که زندگی این دختر را
رمان از تجریش تا راه آهن قصه ی تضاد ها ی دو قشر از جامعه است که هر دو زیر سقف آسمان و در یک شهر زندگی می کنند اما میان آنها فاصله بسیار است.
رمان عطر بارون،بوی سیب حکایت دختری است که پس از یک جدایی در تلاش برای مبارزه با مشکلات هست
این رمان در مورد صندوقچه ای هست که بعد از مادربزرگ به دست نوهاش می افتد و او حالا با اسراری مواجه هست که برایش دردسر درست میکنند
پایان نامه مقدونی توصیف زندگی که بخاطر افکار افراد قدم به مسیر اشتباهی گذاشته میشود
رمان مینو سپنتا انگره رمانی است با ژانر تخیلی در مورد سرزمین ارواح و نجات یکی از شخصیت های رمان از این سرزمین است
از این نویسنده بجز برای سیمین و بچه های موسی چه رمان های دیگه ای منتشر شده؟ به قلمشون علاقمند شدم دنبال بقیه رمانهاشونم
مرسی از دوستانی که رمانم رو خوندن و نظراتشون برام گذاشتن، واقعیتش این اولین رمانم بود کم وکاستی ها رو به بزرگی خودتونوببخشید انشالله در رمانهای بعدیم این کاستیهاروجبران میکنم
رمان خوب و جالبی بود کلمات خوب و روان کنار هم چیده شده بود ممنون
داستانش جالب بود دیالوگا خوب و بجا بود
چیزی که بیشتر برام جذاب بود این بود که چطور هردو کاراکتر مرد کنارهم میرفتن جلو ولی هرکدوم داستان خودشون داشتن
یه خسته نباشید بزرگ میگم
سلام
دست مریزاد و خسته نباشی بهت میگم نویسنده عزیز
یه رمان با موضوعی متفاوت و قلمی روان رو خوندم که بی وقفه منو دنبال خودش کشوند
خسته نباشی
فقط چند تا تذکر بهت یاداور میشم
اول اینکه رمانت یکم از لحاظ عاشقانه نمود کمتری داشت و خب حقم هم بهت میدم چون جنایی و مافیایی بود،، میطلبید چنین متودی رو!!
ولی اگر عاشقانهاش رو زیاد تر میکردی جذاب تر میشد.
دوم اینکه تو بخش اخر رمان تو قسمت نامه آذر به نظرم کوتاهی کردی خیلی ،،
چون اول از نام رمانت که برای سیمین هست نشون دهنده اینه که فوکوست رو این بخش هست پس باید و باید نامه رو مفصل بیان میکردی از جانب آذر ؛؛؛(از همان دوران کودکی تا پایان ملاقتشون تقربیا؛؛مجهولات رابطه بیشون تو کودکی؛؛ که تو رمان ذکر کردی که در ابتدا نسبت صمیمی بینشون نبود)
که مجهولات ذهنی خواننده درباره آذر و رابطه اش با سیمین بر طرف بشه
که به نظرم کم کاری کردی تو این قسمت
که اگر کامل بیان میشد جنبه عاطفی بین دو خواهر رو به خوبی به رخ میکشیدی.
در هر حال تبریک میگم بهت ؛
چون لذت بردم از خوندن رمانت
به امید پیشرفت روز افزونت