نام رمان : نمایشنامه بهشت پوشالی
نویسنده : ثمین کاربر
ژانر : خانوادگی.جنایی
سطح رمان : معمولی
ویراستاران : :~LiYaN~:.
تعداد صفحات کتاب : 20 پی دی اف
منبع تايپ رمان : انجمن نگاه دانلود
تعداد دانلود : 12,475
نمایشنامه بهشت پوشالی یک نمایشنامه با ژانر خانوادگی و جنایی با لوکیشن خانه ویلایی محقر
معرفی شخصیتها:
رباب: مادر خانواده -۵۵ ساله
غلامرضا: پدر خانواده-۵۹ ساله
علیرضا: پسر رباب و برادر ناتنی حسام- ۲۵ ساله
حسام: پسر رباب و غلامرضا -۲۳ ساله
راحیل و ایمان: فرشته
.
صحنه اول
آفتاب کم جان پاییز، کم کم دارد دامنش را از حیاط آن خانه ویلایی محقر، جمع میکند. غروب سرخ خانه، سرد و سوت و کور است. باد آرامی در شاخ و برگ تنها درخت باغچه میپیچد. دو فرشتهی زیبا، نرم و آرام روی دیوارهای آجری خانه فرود میآیند و همین که حریر بالهای بلندشان را میبندند، باد آرام میگیرد و دوباره فضای خانه در سکوت عمیقی، به خواب میرود.
راحیل:(با پشت دست عرق پیشانیش را میگیرد) آخیش، بالاخره رسیدیم. حالا میشه بگی چرا من رو این همه راه کشوندی اینجا؟
ایمان: (خم میشود و نیم نگاهی به در هال میاندازد) میدونی که… من بیدلیل تو رو جایی نمیارم !
راحیل: آره میدونم؛ اما لااقل یه توضیحی بده!
ایمان: خواستم بیای تا با چشمهای خودت ببینی(آهی میکشد) …شاید باورت بشه !
راحیل: چی رو ببینم و باور کنم؟
ایمان: (یک تای ابرویش را بالا میدهد و پوزخند میزند) اگه قرار بود جواب این سوالهات رو رک و راست بدم که…نمیآوردمت اینجا!
راحیل: (لب ورمیچیند و زیر لب زمزمه میکند) درست مثل همیشه، مرموز و دهن قرص!
صدای نامفهوم مکالمه دو نفر، از داخل خانه شنیده میشود.
ایمان: (لبخند میزند و با شوق میگوید) مثل اینکه پیداشون شد.
راحیل: کیا؟
یکباره سکوت خانه با صدای خرد شدن یک جسم شیشهای در هم میشکند و صدای فریاد مردی، کل خانه را میلرزاند: دست از سرم بردار زن…چی از جونم میخوای؟
راحیل: (دستش را روی دهان میگذارد) خدای من… چه خبره اون تو؟
ایمان: (تلخ میخندد) تازه این اولشه، کم کم دیدنیتر از این هم میشه !
مرد به ایوان آمده و با اخمهایی در هم، پایش را در کفشهای مستهلکش فرو میکند و کلافه نوک کفشش را به دیوار میکوبد تا کفش در پایش بنشیند. با عجله از پلههای ایوان به سمت حیاط سرازیر میشود.
رباب: (با صدای بلند میگوید) باز داری کجا میری؟
غلامرضا: (فریاد میکشد) یه قبرستونی جز اینجا!
رباب:(با دلخوری میگوید) باز هم دور رفیق بازی و خوش گذرونیِ مجردی؟
مرد از پایین پلهها پشت دستش را به سمت دهان زن نشانه میرود.
روایت زندگی دختری از تبار ایل ترک زبان بزرگ قشقایی که درخانوادهای اصیلزاده به دنیا آمده و باید طبق اصالت خانوادگیاش رفتار کند. سنتهایی که زندگی این دختر را
رمان از تجریش تا راه آهن قصه ی تضاد ها ی دو قشر از جامعه است که هر دو زیر سقف آسمان و در یک شهر زندگی می کنند اما میان آنها فاصله بسیار است.
رمان عطر بارون،بوی سیب حکایت دختری است که پس از یک جدایی در تلاش برای مبارزه با مشکلات هست
این رمان در مورد صندوقچه ای هست که بعد از مادربزرگ به دست نوهاش می افتد و او حالا با اسراری مواجه هست که برایش دردسر درست میکنند
پایان نامه مقدونی توصیف زندگی که بخاطر افکار افراد قدم به مسیر اشتباهی گذاشته میشود
رمان مینو سپنتا انگره رمانی است با ژانر تخیلی در مورد سرزمین ارواح و نجات یکی از شخصیت های رمان از این سرزمین است
خب من به شخصه نمایشنامه دوست دارم و اینکه کسایی هستن که حتی توی دنیای مجازی هم گسترش بدن اینگونه نوشتنو خیلی خوبه…بهشت پوشالی هم با تشکر از نویسنده عزیزشون ولی خیلی ساده ومعمولی بود…
راستش من هنوز این رمان رو نخوندم ولی امیدوارم که خوب باشه و مثل اکثر رمان ها امروزی بی سروته و مسخره نباشه (البته بلا نسبت رمان های شما:)
سلام نگاه جونم خسته نباشید،نگاه جان رمان جنون از چشم تو اغاز میشود برای نویسندش چندبار پیام ارسال کردم جواب نمیدن شما در جریان نیستید ک کی تموم میشه؟؟؟
سلام. نه متاسفانه…