نام رمان : فلق
نویسنده : سناتور
ژانر : تراژدی، اجتماعی
سطح رمان : معمولی
ویراستاران : Zahraツ
تعداد صفحات کتاب : ۳۴ پی دی اف
منبع تايپ رمان : انجمن نگاه دانلود
تعداد دانلود : 6,017
داستان کوتاه فلق روایت زندگی زنی است که تاریکی به زندگیاش چیره شده و او به دنبال دستی هست تا بتواند روشنایی زندگانی را به اون برگرداند.
رمان کوتاه فلق
خلاصه داستان کوتاه فلق :
داستان روایتگر درددلهای زنی روستایی با خود و خدای خوده؛
زنی که قراره قربانی شه و هیچ قهرمانی هم برای نجاتش وجود نداره.
فلقه، سپیدهی صبح
و آیا روشنایی صبح میتونه نوری به ظلمات بخت اون بتابونه؟
آیا میشه فلق، معجزهای برای اون شه؟
.
کلام نویسنده:
خود داستان بیشتر به سبک وانشاتهای قبلیمه تا داستان کوتاه.
فقط چون بلندتره و توضیحاتش هم جزئیتره، داستان کوتاه معرفیش کردم.
من اهل محدودکردن مخاطب نیستم؛
ولی اگه فکر میکنید علاقهای به خوندن داستانهای اجتماعی به دور از فانتزی و دنیای صورتی ندارید،
لطفاً این داستان رو شروع نکنید. در نتیجه همینطور، داستان رو مینویسم مثبت چهارده سال.
.
قسمتی از متن رمان:
طاها… طاها… دارم فکر میکنم چیزی هست که بیشتر از این کلمه تو مخم زنگ زده باشه؟ گاهی وقتها، حس میکنم مغزم آهنی بوده، تو رطوبت زیادی هوای شرجی روستا زنگ زده و طاها شاید همون سمبادهایه که رو این زنگ کشیده و کشیده میشه و خراشم میده؛ مثل سختپوستها. فصل زندگی مشترک خیالیم با طاها، فصل پوستاندازیمه. طاها سمباده میشه و لایهی بیرونیم رو میکنه و میبره و انقدر این کار رو تکرار میکنه که به لایههای اصلی میرسه و کمکم تموم میشم.
طاها شبیه یه دیوار بود؛ یه دیوار سیمانی. یه دیواری که میان پیچک میزنن که ضمختیش پوشیده شه. من همون پیچکهام! من یه تودهنی محکم بودم؛ تو دهن همه کسایی که میگفتن طاها بیماره. من یه ماله بودم رو گندکاریهای نادر و پسرعمهی لـجـ*ـن طاها، متین. من یه پارچه سفید بدون لک بودم، همونایی که تا مهمون میرسه میندازیم رو مبلا مبادا کثیفی رویه و زدگیهای دستهها به چشم بیاد! من یه لیوان آب
روایت زندگی دختری از تبار ایل ترک زبان بزرگ قشقایی که درخانوادهای اصیلزاده به دنیا آمده و باید طبق اصالت خانوادگیاش رفتار کند. سنتهایی که زندگی این دختر را
رمان از تجریش تا راه آهن قصه ی تضاد ها ی دو قشر از جامعه است که هر دو زیر سقف آسمان و در یک شهر زندگی می کنند اما میان آنها فاصله بسیار است.
رمان عطر بارون،بوی سیب حکایت دختری است که پس از یک جدایی در تلاش برای مبارزه با مشکلات هست
این رمان در مورد صندوقچه ای هست که بعد از مادربزرگ به دست نوهاش می افتد و او حالا با اسراری مواجه هست که برایش دردسر درست میکنند
پایان نامه مقدونی توصیف زندگی که بخاطر افکار افراد قدم به مسیر اشتباهی گذاشته میشود
رمان مینو سپنتا انگره رمانی است با ژانر تخیلی در مورد سرزمین ارواح و نجات یکی از شخصیت های رمان از این سرزمین است
خیلی تاثیر گذار بود یاد فیلم سنگسار ثریا افتادم البته اسمش دقیق یادم نیست ولی تک تک اون لحظه هارو با چشمم دیدم ..ولی از این متین ها و طاها هازیادن از این خدیجه ها بسیار.. نمیدونم شاید تو واقعیت اینطور نباشه ولی از امروز تمام تلاشم رو بر این میکنم که کسی رو قضاوت نکنم تا حداقل مثل اون آدمای روستا بی چشم و رو نباشم وتازه ادعای خدا پرستی هم بکنم